روی دست پسرش رفت ولی " قولش نه" نیزه ها تا جگرش رفت ولی " قولش نه" این چه خورشید غریبی است که با حال نزار پای نعش قمرش رفت ولی " قولش نه" شیر مردی که در آن واقعه 72 بار دست غم بر کمرش رفت ولی " قولش نه" هر کجا مینگری نام حسین است و حسین ای دمش گرم ... سرش رفت ولی " قولش نه"
اول دستها, بعد چشمانش را؟
صدایش را اول؟
یا لبخندهایش؟
ازکجا باید شروع کرد
فراموش کردنش را...؟